چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...

۱۳۸۶ دی ۱, شنبه

مسافر گمشده

می گن همه عکسها قصه دارند، نمیدونم؟!

اما میدونم عکسهایی که من میگیرم قصه دارند!
یک لحظه انجماد زمان، روی یک فریم، توی یک قاب
...
این یک لحظه، این یک تصویر ساده، این یک عکس روی تاقچه، کلی خاطره رو، تراکمی از ثانیه ها رو، زمانی رو که دیگه هیچ وقت تکرار نمی شه رو در خودش ضبط کرده! واسه همین قصه داره! شاید هم واسه همینه که میگن همه عکسها قصه دارند!
عاقلان دانند
!



هیچ نظری موجود نیست:

Amir Razavi's shared items