چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...

۱۳۸۶ آذر ۱۲, دوشنبه

نُسیان

یار، دور از خیالِ من و من عمری به کام اوهام خویش اسیر، روزنه ای نبود، امیدی نبود، خوابی نبود...

اگر زمزمه ای، نایِ دل انگیز خُنیاگری، خوابی، برکه ای، واحه ای بود...

سرابی بود دیرپا، مانده در گذر زمان، فراموش شده، ازیاد رفته... همچنان جاری ... لیکن در نُسیان ...

هیچ نظری موجود نیست:

Amir Razavi's shared items