چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...

۱۳۸۷ تیر ۲۹, شنبه

چشم در راه

شبی، منِ شبزده
با دیده هایی، خسته
و دمی به شماره افتاده
در انتهای کابوس شبانه،
نامی را زمزمه می کردم
غریبه ای، نا آشنایی
...
کسی بیگانه با خیالِ من ...
و هنوز بدین رویا، واژه می بافم
هنوز بی قرار
و هنوز در شراره، شرارۀ نگاهش
غزل می خوانم...

من،
در این خراب آباد
در این عصیانِ آگاهی
در این هبوطِ تلخِ آفرینش

تو را سالها
تو را نسلها
تو را سینه به سینه
از نیما تا سهراب ...
سخت، چشم در راهم

(باز شبی به نیمه نزدیک و نگاهی بر پنجره خیره)

Amir Razavi's shared items