چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...

۱۳۸۶ بهمن ۸, دوشنبه

گمراه


د
ست،
در دامن یار و جان،
خشنود به این خیال خام و دیده،
مخمور به اوهام و جام،
مسموم به انکار و من،
مانده در واپسین بیتِ غزل،
گمراه

۱۳۸۶ بهمن ۴, پنجشنبه

مانده به جا

واژه، واژه، جمله ها اشباع، از غم و درد
لحظه، لحظه، کابوس سیاه روی برگ سرنوشت...

ولی هنوز، رویایی هست
هنوز خوابی هست...

هنوز کورسوی نوری، از دور دست،
از خاورِ گم شدۀ خیال نرگس مست

از شعر ناسرودۀ ساقی خواب،
از زمزمۀ آغاز بهار،

از پس بیت بیتِ رویای نادیدۀ تو
امیدی مانده به جا ...


۱۳۸۶ دی ۲۵, سه‌شنبه

مولانا جلال الدین محمد رومی- مولوی

کجاييد اي شهيدان خدايي بلا جويان دشت کربلايي
کجاييد اي سبک روحان عاشق پرنده‌تر ز مرغان هوايي
کجاييد اي شهان آسماني بدانسته فلک را در گشايي
کجاييد اي ز جان و جا رهيده کسي مر عقل را گويد کجايي
کجاييد اي در زندان شکسته بداده وامداران را رهايي
کجاييد اي در مخزن گشاده کجاييد اي نواي بي نوايي
در آن بحريد کين عالم کف اوست زماني بيش داريد آشنايي
کف درياست صورت‌هاي عالم ز کف بگذر اگر اهل صفايي
دلم کف کرد کين نقش سخن شد بهل نقش و به دل رو گر ز مايي
برآ اي شمس تبريزي ز مشرق که اصل اصل هر ضيايي

----------------------------------------------

گفتا که کيست بر در؟ گفتم: کمين غلامت گفتا: چه کار داري؟ گفتم: مها سلامت
گفتا که: چند راني؟ گفتم: که تا بخواني گفتا که: چند جوشي؟ گفتم که: تا قيامت
دعوي عشق کردم سوگندها بخوردم کز عشق ياوه کردم من ملکت و شهامت
گفتا: براي دعوي قاضي گواه خواهد گفتم: گواه اشکم زردي رخ علامت
گفتا: گواه جرحست تر دامنست چشمت گفتم: به فر عدلت عدلند و بي غرامت
گفتا: که بود همره؟ گفتم خيالت اي شه گفتا: که خواندت اينجا؟ گفتم که: بوي جامت
گفتا: چه عزم داري؟ گفتم وفا و ياري گفتا زمن چه خواهي؟ گفتم که لطف عامت
گفتا: کجاست خوشتر؟ گفتم: که قصر قيصر گفتا: چه ديدي آنجا؟ گفتم: که صد کرامت
گفتا: چرا خاليست؟ گفتم: ز بيم رهزن گفتا: که کيست رهزن؟ گفتم: که اين ملامت
گفتا: کجاست ايمن؟ گفتم که زهد و تقوي گفتا: که زهد چه بود؟ گفتم: رو سلامت
گفتا: کجاست ايمن؟ گفتم: به کوي عشقت گفتا: که چوني آنجا؟ گفتم: در استقامت
خامش که گر بگويم من نکته‌هاي او را از خويشتن برآيي ني در بود نه بامت

------------------------------------------------------------

به باطن همچو عقل کل، به ظاهر همچو تنگ گل، دمي الهام امر قل دمي تشريف اعطينا

۱۳۸۶ دی ۱۳, پنجشنبه

۱۳۸۶ دی ۱۲, چهارشنبه

وقتی اشک هم ...

چقدر واژه گم کردم در این دفتر، چقدر رویا از یاد بردم! هنوز نشستم به عشق خوابهای بچگی، شعر می گم! شعر که نه! رویای عاشقونه به هم می بافم! قصه می گم، شاید قطره، قطره اشکه که روی کاغذ می خواد واژه بشه اما هنوز جوهر با کاغذ همبستر نشده، واژه از یاد می ره...

گریه همیشه مرهم درده، بعضیها میگن گریستن، ترسیم درده، اما شاید گریه آخرین مرهم یه قلب شکسته، یه دل دردمنده...

اما، امان از وقتی که دیده خشکیده و اشک هم با تو قهره...


Amir Razavi's shared items