چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...

۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه

دربند

پای در زمین و سر به آسمان
همه عمر حیران و همچنان گمراه
آری به خودکامگیِ خویشم اینچنین، دربند

(روزی به نیمه رسیده، و جانی، هنوز به لب نرسیده، دفتر کارم، گیلدفرد).

Amir Razavi's shared items