چقدر واژه گم کردم در این دفتر، چقدر رویا از یاد بردم! هنوز نشستم به عشق خوابهای بچگی، شعر می گم! شعر که نه! رویای عاشقونه به هم می بافم! قصه می گم، شاید قطره، قطره اشکه که روی کاغذ می خواد واژه بشه اما هنوز جوهر با کاغذ همبستر نشده، واژه از یاد می ره...
گریه همیشه مرهم درده، بعضیها میگن گریستن، ترسیم درده، اما شاید گریه آخرین مرهم یه قلب شکسته، یه دل دردمنده...
اما، امان از وقتی که دیده خشکیده و اشک هم با تو قهره...
گریه همیشه مرهم درده، بعضیها میگن گریستن، ترسیم درده، اما شاید گریه آخرین مرهم یه قلب شکسته، یه دل دردمنده...
اما، امان از وقتی که دیده خشکیده و اشک هم با تو قهره...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر