چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...

۱۳۸۶ دی ۱۲, چهارشنبه

وقتی اشک هم ...

چقدر واژه گم کردم در این دفتر، چقدر رویا از یاد بردم! هنوز نشستم به عشق خوابهای بچگی، شعر می گم! شعر که نه! رویای عاشقونه به هم می بافم! قصه می گم، شاید قطره، قطره اشکه که روی کاغذ می خواد واژه بشه اما هنوز جوهر با کاغذ همبستر نشده، واژه از یاد می ره...

گریه همیشه مرهم درده، بعضیها میگن گریستن، ترسیم درده، اما شاید گریه آخرین مرهم یه قلب شکسته، یه دل دردمنده...

اما، امان از وقتی که دیده خشکیده و اشک هم با تو قهره...


هیچ نظری موجود نیست:

Amir Razavi's shared items