هنوز در وادیِ خواب،
رویایی هم هست
هنوز در پس تندبادِ خزان،
نوازش آرام بهاری، هم هست
هنوز لبخندِ گرمِ لاله سرخ،
در هق هقِ شبِ سردِ تنهایی ما، هم هست
تا اشک هست، عشق هم هست
چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...
هنوز در وادیِ خواب،
رویایی هم هست
هنوز در پس تندبادِ خزان،
نوازش آرام بهاری، هم هست
هنوز لبخندِ گرمِ لاله سرخ،
در هق هقِ شبِ سردِ تنهایی ما، هم هست
تا اشک هست، عشق هم هست