دست،
در دامن یار و جان،
خشنود به این خیال خام و دیده،
مخمور به اوهام و جام،
مسموم به انکار و من،
گمراه
چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...
۲ نظر:
پروانه وار سوخت عاشق ولی نکرد
ترک خیال باطل و سودای خام خویش
پروردگارا: مگذار که نگاه امیدوار من از ملکوت مقدس تو نومید بازگردد و رشته ای که قلب مرا با آسمانها پیوند میدهد گسیخته شود و هرگز حاجات مرا ای برآورنده ی حاجات از حضرت خویشتن به دیگران باز مگذار... از مناجات های امام زین العابدین در صحیفه سجادیه
ارسال یک نظر