چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...

۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

و این کابوسِ تلخ سحر ...

زمزمه
واژه های گم شدۀ یک رویا
خواب
نوازشی به خیالِ نسیم فردا
...
زنهار، زنهار
کاینات، تافته ها
درهم می درد، به اشاره
شیخ، حکمِ تکفیر می دهد،
به کنایه

به گاه
که خواب رفت و رویا
واژه، واژه درخویش شکست
غنچه نشکفته، خشکید

وتو ماندی و کابوس و سراب و کویرِ تلخ خاطرات

و از این تلخکِ شعرگونه،
تا رسوایی عقبی
بی انتها برزخی، انتظار


<آغاز روزی دیگر، سحری کبود و ابرآلود، گیلدفرد>

۳ نظر:

ناشناس گفت...

salam
why kabous talkh it can be a shirin dream if we want so i believe but despite this i enjoyed reading it take care

ناشناس گفت...

ba nam kodi ka zybast va zybaeyha ra afared .and the most beautiful time of the day sahar i love it.it is the best time for peace love and pray.wish you happiness

ناشناس گفت...

سحر کرشمه ی چشمت به خواب می دبدم
زهی مراتب خوابی که به زبیداری است

Amir Razavi's shared items