چند دقیقه ای مونده به پنج عصر، آسمون تاریکِ تاریکه خبری از خورشید نیست مثل اینکه از اولشم خبری نبوده!اینجا روزها کوتاست، شبها بلند و تاریک! و این دست نوشته های آلوده، این آه نگاشت بی پروا، این درد و این کنایه های بی معنا، از من است، غریبه ای به غربت آشنا... ... غریبه به وب نوشتِ من خوش آمدی (امیررضا رضوی) ...

۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه

دربند

پای در زمین و سر به آسمان
همه عمر حیران و همچنان گمراه
آری به خودکامگیِ خویشم اینچنین، دربند

(روزی به نیمه رسیده، و جانی، هنوز به لب نرسیده، دفتر کارم، گیلدفرد).

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ای نفست هم نفس بی کسان
جز تو کسی نیست کس بی کسان
بی کسم و هم نفس من تویی
رو به که آرم که کس من تویی
در دل هر ذره بود سیر تو
نیست در این پرده کسی غیر تو...
نحن نقرب من حبل الورید...

ناشناس گفت...

kheili bahal boodand hame sherhat kheili khoob boodand...merci man emshab halam aslan khoob nabood yani hanooz ham nist. vali kheili sherat khoob bood kheili kheili...

Amir Razavi's shared items